حرکات موزون


دارم وسوسه میشوم که روزه ام را بخورم آخر امسال به من واجب نیس بنا بدلایلی...البته امروز را همینطوری یهویی گرفتم..یک آلاسکا در یخچال است ویک پسر تشنه اینجاست.

فیسبوک ویاهو هم خبری نیست...دیروز رفتیم بیرون خیلی خوش گذشت اول رفتیم خیام من که امسال گفتم نمیتوانم روزه بگیرم دوستم هم دیروز روزه نبود درخیام بستنی خوردیم بهوای اینکه مثلن مسافریم و روزه خوار نیستیم...دی:

بایک نفر قرار داشتیم که البته تاکسی گیرش نیامد پس نیامد بعد رفتیم دربهشت.

رفتیم باز شاتوت خوردیم ویک مقدار لواشک کمی سربسر لواشک فروش هم گذاشتیم خلاصه جالب بود...

یک خانواده آنجا بود که ما به آنها نگاه میکردیم خانواده 10 12 نفری بودند یکی از مردهای آنها چهار چشمی نگاه میکرد یعنی چشمتان را درویش کنید ماهم دیگر سر کلاف را ول کردیم.

بعد رفتیم تپه پایه یک باران هم آمد زیر باران کمی رقصیدیم البته خلوت بود هاا ولی خیلی خوش گذشت فقط یک ماشین آنجا بود که دو مرد داشت که البته دیگر طبیعی شده بود ما هم هر وقت حواسشان نبود میرقصیدیم...رقص که نه حرکات موزون...

درباره س...


این داستان س... ی هاروکه میخونم یه عذاب وجدان ویه حالت بدی بهم دست میده نمیدونم چرا اینطوریه احساس میکنم اونا آدمای کثیفی ان که کثافت کاریاشونو واسه بقیه تعریف میکنن...اما چکار کنم گاهی ش...ت باعث میشه برم سمتشون وبعدشم که کلا پشیمون میشم...

بچه تر که بودم فک میکردم چقد خوب میشه برم خارج کافیه برسم خارج وبه خانومه بگم کام وید می فر س... وبعد همه چی حله اونا خیلی راحت باهم دوس میشنو رابطه دارنو این فکرای بیخود اما الان میفهمم که س... فقط بخش کوچکی از زندگیه اما مهم هم هست که البته نباید مثه خارجیا توش غرق شد...

زندگی به سبک ایرانی اسلامی خیلی بهتره از نظر من ازدواج مقدس ترین رابطست درعوض س... های پوشالی سخیف ترین رابطست کی یه رابطه ی سخیفو به رابطه مقدس ترجیح میده.....هیچ آدم عاقلی...

فرخان

امروز خیلی مشکل از خواب بلند شدم

همه اش به خاطر قرص های خواب آوری است که دکترها به خوردم میدهند...

تصمیم گرفتم دیگر سرکار نروم آخر کارش هم حقوق خوبی نداشت دویست یا صد تومن اگر آخر برج هوس میکردو میداد برای دوره کارآموزی میرفتم که کارآموزی ام هم تمام شده پس دیگر نیازی نبود...

ازوقتی امتحانات تمام شده استراحت نکردم روز بعداز اتمام سرکار رفتم حالا میخواهم کمی استراحت کنم.

مادر دوستم سرطان مثانه دارد کلیه اش سنگ میسازد.نمیدانم به او چه بگویم البته دکترها که گفته اند خوب میشود اما دوستم روحیه اش را کمو بیش از دست داده...

پسر عمه ام از پایتخت آمده به زیارت ما تا هفته دیگر هم بیشتر اینجا نیست پنج شنبه شب دور همی قلیون کشیدیم آنشب احساس کردم دارم به قلیان علاقمند میشوم امان از دست پسر عمه های ناباب....

دیشب خواب مورچه ای به اسم خودم دیدم که داشتم از او مراقبت میکردم وبه آن انس گرفته بودم تعبیرش را در اینترنت زده بلا به عبارتی من از بلا ومصیبتی که به آن انس گرفتم مراقبت میکردم میشود چنین چیزی؟؟ داریم؟؟؟

اصن یه وضعی!!!!!!

میخواهم اسم مستعار برای خودم بگذارم

<< فرخان >> چطور است؟

حقوق مدنی 3


سیلام

بلخره امتحانا تموم شد..

حالا میتونم یه نفس راحت بکشم

جزوه حقوق مدنی 3 قواعد عمومی قراردادها دکتر صفایی پیام نور رو خیلی تونت گشتم حالا میزارمش اینجا شاید بدرد یکی خورد:


((دانلود جزوه حقوق مدنی 3 قواعد عمومی قراردادها دکتر صفایی))

حرف حساب

میدونین

اصلا خوب نیس که بشینی وغرغرای اطرافیانتو گوش کنی اونم بخاطر بیکاری

بابا من دانشجوام طبیعیه بیکار باشم نمیدونم حالا چرا انقد واکنش منفی نشون میده خانواده

راستی چند شب پیش خواب کبوتر دیدم تعبیرش میگن زن گرفتن یا بعبارتی خانوم اختیار کردن میباشد

فردا داره انشاله امتحانام تموم میشه بسلامتی تبریک نمیگین؟

حالا این مسایل به کنار دوس دارم ازین ببعد سبک نوشتنمو تغییر بدم یه خورده رسمی تر بیشتر به دلم میشینه...

میدونی من از پسرای پرچونه خوشم میاد کسایی که مهلت نمیدن حرف بزنی تو پسرا کمتر اینچنین موجوداتی پیش میان...آدم با این افراد بیشتر احساس راحتی میکنه

اینو گفتم چون یکی بعد از دیدن دوستام گف چقد اواخواهرن دوستات ومن از حرفش ناراحت شدم تو دلم فحشش دادم گفتم گه خوردی با اون اظهار نظر زشتت.....

با پسری که حرکات وبرخوردای زنونه داره مهربان تر باشیم آخه دست خودش نیست بقول دبیر روانشناسی از بس تو محیطای زنونه بوده اینطوری بار اومده کلن..

یا مثلن ترانسکشوالا من وقتی میبینمشون احساس دلسوزی + دوس داشتن نسبت بهشون دارم بنظر من هیچ کی یه دختر یا پسر کامل نیس اگه توخودتون جستجو کنین رگه هایی از دورگه ای رو میبینین البته اگه دقت کنین...

کاش بجایی برسیم که تو مدرسه محیطای کار وجامعه بجای مسخره کردن احساس همدردی بااین افراد بکنیم

(آیکون ریش سفید)

!!تایتانیک

دیشب فیلم تایتانیکو دیدم

چقد تلخ تموم شد بیشتر از همه وقتی که رز جکو که یخ زده بود از خودش جدا کرد صحنه

تاثیر گذاری واسم بود

لحظه ای که زنه گفت فراموش نمیکنم اون لحظشم خیلی واسم جالب بود

یامثلن اون لحظه ای که جک از رز نقاشی میکشه

کلا دیشب خیلی رفتم توفکر بخاطر این فیلم واقعا شخصیتای قشنگی واسه این فیلم انتخاب

کردند...

انشاله منم تابستون رمانمو تموم میکنم تصمیم دارم ازین هم قشنگتر بهش پیچ وخم بدم

وجذابترش کنم

شمام واسم دعاکنید

دربهشت!!

چندوقتیه دیگه تو همین وبلاگ آرامش میگیرم...

فیسبوک وهمه سایتا به اندازه اینجا بهم آرامش نمیده...

دیروز با عقیل رفتیم بیرون خیلی خوش نگذشت ولی بدم نبود رفتیم تپه پایه یک ودربهشت یخورده آلوچه خوردیم عقیل میگفت واسه یه دوکیلو اضافه وزنی که جدیدا پیداکردم ترشی خوبه جاتون خالی نشستیم توسایه وخوردیم

بعد بستنی اونم 2تا من 2تا واون یکی آخه خیلی گرم بود هرچی هم آب میخوردیم تشنگیمون برطرف نمیشد اصن یه وضی

بعد باز رفتیم سر درخت شاتوت من طاقت نیاوردم رفتم روی درخت چندتاشاتوت سیاه خوردم دوستمم اون پایین اون قرمزاشو میخوردکه اونا خیلی ترش ترن...

یه زنه هست تو در بهشت خیلی خوش برخورده هروقت میریم اونجا از همون آلوچه ولواشک میگیریم مغازه هم فک کنم ازفامیلای همون خانومه باشه بعد چندتا برنامه اندروید از جمله تام سخنگو عقیل واسم ریخت وبعد رفتیم پارک شهرداری تو زمین فوتبال اونجا چندتاعکس گرفتیم کاش شاهینم بود اگه بود عکسا بهتر میشد...

ولی دیروز در کل زیاد خوش نگذشت...چون کار هیجان انگیزی نکردیم...

بعد برگشتیم خونه ومامانم کلی سروصدا کرد که چرا سر ظهر رفتم بیرون!!!!

دمت گرم بلاگ اسکای


بعد از چند سال دوباره برگشتم

دمش گرم وبلاگم.......

دیشب; وصف اوضاع پاساژ

یه دختره که قبلا اومده بود پاساژ دیشبم اومد یه جورایی خل وچل بود ولی خیلیم بامزه قبلا اولین لحظه که دیدمش خیلی دلم سوخت هی میرفت بشت ویترینا با خودش حرف میزد صداشم خیلی قشنگ بود: میخوام انگشتر بخرم (ازکنارش که ردشدم شنیدم). تازه با دستم به خودش نشون میداد خلاصه  بامردمم میحرفید ونظرشونو در مورد انگشترا میپرسید! بعضیام دورش جمع میشدن  در ضمن با پسرام بیشتر میحرفید یه تیکه یه دختره از جلوش رد شد  به پسرا گف ااینم مث خواهر من( ... )پسرام میخندیدن و سرکارش میزاشتن امروزم ( که کیف آورده بود) نمیدونم به زنه چی گف با هم بحث کردن زنه بد جور صحبت میکرد و سر دختره داد میکشید من که خیلی بدم اومد آخر سرم نگهبان انداختش بیرون .

میگم این دختره دلش به همین بآساژ خوش بود (سرگرمی دیگه ای که ندارن) که انداختنش بیرون ...                  

شهر ماهم از اونجا که جایی بهتر از این باساژ نداره منو دوستام همیشه همونجا تلپیم.   

به نام خدا

سلام

 

بازم بلاگفا خرابه خب چیکار کنیم دیگه ما هم فعلا اومدیم اینور میخام بعضی خاطره هامو اینجا بنویسم وبعضیاشم اونجا. آدرس اون وبمو شاید یه روز بهتون بدم... ولی فعلا میخام ناشناس بمونم...البته اگه خواننده ونظری هم در کار باشه ...