حرف حساب

میدونین

اصلا خوب نیس که بشینی وغرغرای اطرافیانتو گوش کنی اونم بخاطر بیکاری

بابا من دانشجوام طبیعیه بیکار باشم نمیدونم حالا چرا انقد واکنش منفی نشون میده خانواده

راستی چند شب پیش خواب کبوتر دیدم تعبیرش میگن زن گرفتن یا بعبارتی خانوم اختیار کردن میباشد

فردا داره انشاله امتحانام تموم میشه بسلامتی تبریک نمیگین؟

حالا این مسایل به کنار دوس دارم ازین ببعد سبک نوشتنمو تغییر بدم یه خورده رسمی تر بیشتر به دلم میشینه...

میدونی من از پسرای پرچونه خوشم میاد کسایی که مهلت نمیدن حرف بزنی تو پسرا کمتر اینچنین موجوداتی پیش میان...آدم با این افراد بیشتر احساس راحتی میکنه

اینو گفتم چون یکی بعد از دیدن دوستام گف چقد اواخواهرن دوستات ومن از حرفش ناراحت شدم تو دلم فحشش دادم گفتم گه خوردی با اون اظهار نظر زشتت.....

با پسری که حرکات وبرخوردای زنونه داره مهربان تر باشیم آخه دست خودش نیست بقول دبیر روانشناسی از بس تو محیطای زنونه بوده اینطوری بار اومده کلن..

یا مثلن ترانسکشوالا من وقتی میبینمشون احساس دلسوزی + دوس داشتن نسبت بهشون دارم بنظر من هیچ کی یه دختر یا پسر کامل نیس اگه توخودتون جستجو کنین رگه هایی از دورگه ای رو میبینین البته اگه دقت کنین...

کاش بجایی برسیم که تو مدرسه محیطای کار وجامعه بجای مسخره کردن احساس همدردی بااین افراد بکنیم

(آیکون ریش سفید)

!!تایتانیک

دیشب فیلم تایتانیکو دیدم

چقد تلخ تموم شد بیشتر از همه وقتی که رز جکو که یخ زده بود از خودش جدا کرد صحنه

تاثیر گذاری واسم بود

لحظه ای که زنه گفت فراموش نمیکنم اون لحظشم خیلی واسم جالب بود

یامثلن اون لحظه ای که جک از رز نقاشی میکشه

کلا دیشب خیلی رفتم توفکر بخاطر این فیلم واقعا شخصیتای قشنگی واسه این فیلم انتخاب

کردند...

انشاله منم تابستون رمانمو تموم میکنم تصمیم دارم ازین هم قشنگتر بهش پیچ وخم بدم

وجذابترش کنم

شمام واسم دعاکنید

دربهشت!!

چندوقتیه دیگه تو همین وبلاگ آرامش میگیرم...

فیسبوک وهمه سایتا به اندازه اینجا بهم آرامش نمیده...

دیروز با عقیل رفتیم بیرون خیلی خوش نگذشت ولی بدم نبود رفتیم تپه پایه یک ودربهشت یخورده آلوچه خوردیم عقیل میگفت واسه یه دوکیلو اضافه وزنی که جدیدا پیداکردم ترشی خوبه جاتون خالی نشستیم توسایه وخوردیم

بعد بستنی اونم 2تا من 2تا واون یکی آخه خیلی گرم بود هرچی هم آب میخوردیم تشنگیمون برطرف نمیشد اصن یه وضی

بعد باز رفتیم سر درخت شاتوت من طاقت نیاوردم رفتم روی درخت چندتاشاتوت سیاه خوردم دوستمم اون پایین اون قرمزاشو میخوردکه اونا خیلی ترش ترن...

یه زنه هست تو در بهشت خیلی خوش برخورده هروقت میریم اونجا از همون آلوچه ولواشک میگیریم مغازه هم فک کنم ازفامیلای همون خانومه باشه بعد چندتا برنامه اندروید از جمله تام سخنگو عقیل واسم ریخت وبعد رفتیم پارک شهرداری تو زمین فوتبال اونجا چندتاعکس گرفتیم کاش شاهینم بود اگه بود عکسا بهتر میشد...

ولی دیروز در کل زیاد خوش نگذشت...چون کار هیجان انگیزی نکردیم...

بعد برگشتیم خونه ومامانم کلی سروصدا کرد که چرا سر ظهر رفتم بیرون!!!!