دربهشت!!

چندوقتیه دیگه تو همین وبلاگ آرامش میگیرم...

فیسبوک وهمه سایتا به اندازه اینجا بهم آرامش نمیده...

دیروز با عقیل رفتیم بیرون خیلی خوش نگذشت ولی بدم نبود رفتیم تپه پایه یک ودربهشت یخورده آلوچه خوردیم عقیل میگفت واسه یه دوکیلو اضافه وزنی که جدیدا پیداکردم ترشی خوبه جاتون خالی نشستیم توسایه وخوردیم

بعد بستنی اونم 2تا من 2تا واون یکی آخه خیلی گرم بود هرچی هم آب میخوردیم تشنگیمون برطرف نمیشد اصن یه وضی

بعد باز رفتیم سر درخت شاتوت من طاقت نیاوردم رفتم روی درخت چندتاشاتوت سیاه خوردم دوستمم اون پایین اون قرمزاشو میخوردکه اونا خیلی ترش ترن...

یه زنه هست تو در بهشت خیلی خوش برخورده هروقت میریم اونجا از همون آلوچه ولواشک میگیریم مغازه هم فک کنم ازفامیلای همون خانومه باشه بعد چندتا برنامه اندروید از جمله تام سخنگو عقیل واسم ریخت وبعد رفتیم پارک شهرداری تو زمین فوتبال اونجا چندتاعکس گرفتیم کاش شاهینم بود اگه بود عکسا بهتر میشد...

ولی دیروز در کل زیاد خوش نگذشت...چون کار هیجان انگیزی نکردیم...

بعد برگشتیم خونه ومامانم کلی سروصدا کرد که چرا سر ظهر رفتم بیرون!!!!